ایام فاطمیه
راستی فاطمیه نزدیک است…
زیر باران دوشنبه بعدازظهر اتفاقی مقابلم رخ داد ….
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد….
سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غبار….
قبلا این صحنه رو…..نمیدانم در من انگار میشود تکرار….
آه سردی کشید"حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه….
وسراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه….
گفت:آرام باش چیزی نیس به گمانم فقط کمی کمرم….
دست من را بگیر گریه نکنم مرد گریه نمیکند پسرم….
چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد….
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد….
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن این صدای روضه کیست….
طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه ای مشکیست….
با خودم فکر میکنم حالا کوچه ی ما چقدر تاریک است….
گریه…مادر…دوشنبه…در کوچه …راستی فاطمیه نزدیک است….
فاطمیه آمد اما………………(اللهم عجل لولیک الفرج)